چشمانت را برای زندگی می خواهم اسمت را برای دلخوشی می خوانم دلت را برای عاشقی می خواهم صدایت را برای شادابی می شنوم دستت را برای نوازش و پایت را برای همراهی می خواهم عطرت را برای مستی می بویم خیالت را برای پرواز می خواهم و خودت را نیز برای پرستش
عاشق به غم كسي اسيرم كه ز من خبر ندارد عجب از محبت من كه در او اثر ندارد
من آنقدر جلوی غرورم می ایستم
برای بودن ؛ گاهی لازم است که نباشی !
تو ستاره ای هستی در آسمان دلم که هیچگاه خاموش نمیشوی تو خاطره ای هستی ماندگار در دفتر دلم که فراموش نمیشوی همیشه تو را در میان قلبم میفشارم تا حس کنی تپشهای قلبی را که یک نفس عاشقانه برایت میتپد از وقتی آمدی بی خیال تمام غم های دنیا شدم و تو چه عاشقانه شاد کردی خانه قلبم را از وقتی آمدی گرم نگه داشتی همیشه آغوشم را ، عطر تنت پیچیده فضای عاشقانه دلم را همیشه پرتو عشق تو در نگاهم میتابد ، همیشه دلم به داشتن تو می بالد، دستانم دستان را میخواهد و اینجاست که گلویم ترانه فریاد عشق تو را میخواند ، دلم تو را میخواهد، دلم تو را میخواهد به عشقت تکیه کرده ام سالها ، نترسیدم از جدایی و اشکها ، عشق را آنگونه که هست دیدم و تو را آنگونه که بودی خواستم ، تو را همین گونه که هستی میخواهم ، چون همین گونه مرا عاشق خودت کردی ، همینگونه مرا اسیر عشق و محبتهایت کردی از وقتی آمدی ،آمدنت برایم یک حادثه شیرین در زندگی ام بود، گرچه میترسیدم از پایان راه اما همسفرت شدم تا اینجا که رسیده ایم در کنار ماه.... چقدر برای داشتنت سختی کشیدم ، چقدر با دلتنگی هایت سر کردم و اشک ریختم ، چقدر لحظه شماری میکردم که تو مال من شوی ، حالا مال من هستی و من بی نیاز ، برای داشتنت شب و روز کارم شده بود راز و نیاز... نگاهم مال تو هست ، دلم گرفتار تو است ، من تو را دارم و به هیچکس جز تو نمی اندیشم مال من هستی و همین است که من زنده هستم ، در قلبم هستی همین است که همیشه شاد هستم جنس نگاهت درخشان بود که قلبم عاشق چشمانت شد، و اینگونه همه روزهایم فدای یک روز با تو بودن شد، و حالا میخواهم تمام عمرم را فدای عشق بی پایانت کنم.... تو مثل و مانندی نداری ، تو فرشته ای و در قلبت جای تاریکی نداری تو ستاره ای هستی در آسمان دلم که هیچگاه خاموش نمیشوی....
تو احساس منو بازیچه کردی نفهمیدی که با دنیام چه کردی داری میری بدون من ولی باز بدون شب,گریه هامو میشه هم راز شب یلدای بی پایان و آغاز شب یلدای بی پایان و آغاز نگاکن چی به روز من اوردی
منو با رفتنت دیوونه کردی کدوم ویرونه رو باید بگردم؟ تو دنیای منو ویرونه کردی تو احساس منو بازیچه کردی نفهمیدی که با دنیام چه کردی از احساسم تو دل نکن چقددوری از عشق من میشه چیزی بگی به جای رفتن؟
باران که می آید ... دوباره دلم الکی الکی عاشق می شود ...
عاشق پیاده روی در خیابان های شهر...
عاشق دید زدن ویترین مغازه هایِ نوشت افزار فروشی...
عاشق کوچه بن بست هایی که هنوز خانه هایشان کاه گِلی است و باران که می خورد طعم و بوی عشق می دهند... عاشق مزه مزه کردن زندگی وقتی که می دانم دارد لحظه به لحظه تمام می شود
شیشه ای میشکند
یک بار دختری حین صحبت با پسری که عاشقش بود، ازش پرسید
بعضی وقتا فكر میكنی عشق چیه دلت میخواد تو هم عاشق باشی ...فكر میكنی عاشق بودن چقدر قشنگه ؟؟؟ چه لذتی هست كه عاشق داره و تو دركش نكردی عاشق میشی دنیات دگرگون میشه ... دست از یه سری كارات میكشی لحظه هات از این رو به اون رو میشه حالا یكی دیگه رو دوس داری ولی نمیدونی دوست داره یا نه نمیدونی بهش میرسی یا نه زندگیت تقسیم میشه كه یه قسمتش چیزی جز غم و قصه نیس.... حالا با خودت فكر میكنی عاشقایی كه عشق دو طرفه دارن چه لذتی رو دارن كه تو نداری؟ حسرت عشق بین دو تا عاشق و معشوق رو داری... میگی خدایا چرا اونی كه عاشقشم عاشقم نیست چرا عشق من دو طرفه نیس؟ روزات میگذرن عشق دو طرفه رو هم تجربه میكنی تجربه میكنی حالا یكی رو دوس داری كه اون هم دیوانه وار دوست داره ولی یه دوست داشتنی كه آزادی های تو رو سلب میكنه آرامشت رو بهم میریزه....شادی هاتو تلخ میكنه دیگه حق نداری به كسی نگاه كنی با كسی حرف بزنی با كسی دیگه بخندی چون عاشقت عشقت رو باور نداره چون قبل عشق شك و تردید و بدبینی وجود داره چون عشقی كه نثارش میكنی دیده نمیشه چون همیشه نیمه ی خالی لیوان دیده میشه حتی اگر برای این عشق سختی ها كشیده باشی حتی اگه واسه وفادار موندن صبركردی زندگی رو با تمام سختی هاش افسار كرده و رام كرده باشی حتی.... میگی خدایا عشق یك طرفه نه خدایا عشق دو طرفه نه خدایا لعنت به من كه شاكی بودم و شكایت كردم لعنت به من كه از تو بیشتر خواستم زندگی آروم و شادم رو به خاطر زیاده خواهی از دست دادم شادی هامو باختم انسانیتم رو خرج كردم و كسی پاداشم رو نداد خدایا آرامشم رو بهم برگردون آرامشم رو برگردون عشق بنده هات مال خودت
فاصله ی من وتو زیاد شده این روزا آخر این جدایی میرسه به نا کجا رفتی و گفتی بودن با من هرگز نمیشه قلب من زیر پاهات له شد مثل همیشه یه روزی بود میگفتی دوستم داری رهگذر نرو بمون که چشمام بی تو میشه خیس وتر خسته و دل شکسته میخوام واست بخونم اگه اجازه بدی پیشت میخوام بمونم آروزی دیدنت واسم شده یه رویا داشتنت رو میخوام از اونی که هس اون بالا آی اونی که اون بالا نشستی پیش ابرا بهش بگو هنوزم دوسش دارم بی پروا سحر توی نمازم ازش خواستم بمونی میدونم که عشق رو ازتو چشام میخونی از چشمات دارم میخونم دوسم داری هنوزم چرا زپیشم رفتی اینو من نمیدونم رفتی اما میدونم برمیگردی یه روزی قسمت ما دوتا نیست غم تلخ جدایی
وقتی چشم به جهان گشودم. قلب کوچکم مهربانی لبخند و نگاهت را که پر از صداقت و بی ریایی بود احساس کرد. دیدم زمانی را که با لبخندم لبخند زیبائی بر چهره خسته ات نشست و دنیایت سبز شدو با گریه ام دلت لرزید و طوفانی گشت. از همان لحظه فهمیدم که تنها در کنار این نگاه پرمهر و محبت است که احساس آرامش و خوشبختی خواهم کرد. مادر عزیزم روزت مبارک
به شهر عشق نمیرم بی تو هرگز ، نشم عاشق نمیرم بی تو هرگز غروب بی کسی ها مونسم شد ، ببین بی تو چه پیرم ، بی تو هرگز نیای روزی که رو لب باشه آهی نه عشق باشه ، نه از من یک نگاهی نیای روزی ببینی از غم تو ، نمونده بر سرم موی سیاهی میدونم که تو عاشق پرستی ، به رو من چرا درها رو بستی نمیگیری سراغی از دل من ، چرا کوه امیدمو شکستی نه یک لبخند ، نه حرفی تازه دارم ، تو رفتی جز خدا ، چیزی ندارم نیاد روزی ببینم بیقرارم ، به آهی پر ز غم عزم دیارم
يادته يه روزي بهم گفتي:هر وقت خواستي گريه کني برو زيرِ بارون که نکنه نامردي اشک هاتو ببينه و بهت بخنده گفتم: اگه بارون نيومد چي؟؟؟ گفتي: اگه چشم هاي قشنگ تو بباره آسمون گريه ش ميگيره گفتم: يه خواهش دارم ؛ وقتي آسمونِ چشام خواست بباره تنهام نزار گفتي: باشه... حالا امروز من دارم گريه ميکنم اما آسمون نمي باره و تو هم اون دور دورا ايستادي و داري بهم مي خندي
نازنينـــــــــــــــــــم ! بي تو اينجا نا تمام افتاده ام پخته اي بودم که خام افتاده ام گفته بودي تا که عاقلتر شوم آه ، مي خواهي مگر کافر شوم من سري دارم که مي خواهد کمند حالتي دارم که محتاجم به بند کاشکي در گردنم زنجير بود کاشکي دست تو دامنگيربود عقل ما سرمايه دردسر است من جهان را زير وبالا کرده ام عشق خود را در تــــــو پيدا کرده ام من دگر از هر چه جز دل خسته ام عهد ياري با دل دل بسته ام بر لب تو خنده مجنوني ام خنده تو رنگي از دلخونيم
|
About
هر وقت که دل کسي رو شکستي روي ديوار ميخي بکوب تا به يادت باشه که دلشو شکستي هر وقت که دلشو بدست اوردي ميخ را از روي ديوار در بيار اخه دلشو بدست اوردي اما چه فايده جاي ميخ که رو ديوار مونده
4 خرداد 1391 3 خرداد 1391 6 ارديبهشت 1391 5 ارديبهشت 1391 2 ارديبهشت 1391 AuthorsLinks
***جک و خنده ***
تبادل
لینک هوشمند
SpecificLinkDump |